آيلين قلي بيگلوآيلين قلي بيگلو، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 17 روز سن داره

آیلین عسلی

آيلين عسلي وپايان مرخصي شش ماهه مامان زهرا

  به نام خالق زيبايي بله به همين زودي و واقعا چشم برهم زدني شش ماه شب و روز ثانيه به ثانيه با عزيز دلم گذراندن در حالي به اتمام رسيدن بود و من مونده بودم با يك عالمه نگراني و اظطراب . از طرفي شغل خوبي داشتم ، از همكاران و محيط كاري راضي بودم براي رسيدن به اينجا تلاش كرده بودم و از طرفي تحمل دوري چند ساعته از آيلين واقعا اذيتم مي كرد و وقتي بهش فكر مي كردم اشكهام گوله گوله مي ريخت به قول بابا صادق انگار چاقو زير گلوش گذاشتن و يا مجبور كه بره سر كار چون همسرم تمام اختيار اين كار رو به خودم واگذار كرده بود و اين كار منو سنگين تر كرده بود منزل ما از وقتي كه آيلين خانم رو مثل يه ماهي كوچولو تو شكمم حمل مي كردم به طبقه اول خانه پدر ...
12 بهمن 1389

آيلين عسلي و شير خوردن هاي عجيب در نوزادي

به نام خلق زيبايي بعد از خوب شدن كامل زردي خيلي آروم شده بودم و ديگه اون فكرو خيال ها تموم شد آيلين خيلي خوب سينه مي گرفت و اصلا منو از اين بابت اذيت نكرد چون درباره ترك هاي بد سينه خيلي شنيده بودم ولي در عوض آيلين عاشق شير خوردن بود و هم خوب ميك مي زد و هم اينك گاهي تا ۲ ساعت بطور مدام سينه در دهنش بود و شير مي خورد البته بين شير خوردن اصطراحت هم مي كرد ولي تا مي خواستم سينه رو از دهنش در بيارم سفت نگه مي داشت و نمي ذاشت و به همين دليل شب دل درد مي گرفت و مجبور مي شدم بهش گريپ ميكسچر بدم البته در كل شب ها اذيت نداشت بچم هر دو ساعت بيدار مي شد شير مي خورد و خيلي آروم مي خوابيد خلاصه تا دو ماه وضع به همين منوال بود و مامان جون آيلي...
11 بهمن 1389

اولين مطلب ،بهترين اتفاق

سلام به نام خدايي كه هرچه دارم از اوست امروز عسلي هشت ماه و نوزده روزشه ولي به اندازه يه دنيا براش حرف دارم عزيز دلم در روز پنجشنبه ۲۳ ارديبهشت ۸۹ ساعت ۷:۳۵ دقيقه بعد از ظهر به دنياي زيباي خودش پاگذاشت البته از سر و به صورت طبيعي از همون اولين روزهايي كه وجود يه ماهي كوچو لوي شيطون و در وجودم احساس كردم شروع كردم به حرف زدن و دوست شدن با ني ني كوچولوم حالا ديگه بعد از خدا اون حرف هاي دلمو مي شنيد و با هام همزبون شده بود و هر هفته شكل جديدشو از طريق ني ني سايت دنبال مي كردم و قربون صدقش مي رفتم روزي كه مي خواست به دنيا بياد از ساعت ۲ تا ساعت ۷ درد كشيدم ولي به محض اينكه به دنيا اومد انگار نه انگار از پرستار خواستم كه بدن سرد...
11 بهمن 1389
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آیلین عسلی می باشد