وداع سخت با می می
به نام خدا
اول سال نو رو به همه مادرها و قرزندان گلشون تبریک می گم و برای همه انسانها آرزوی روح و جسم سالم دارم . عیدتون مبارک
دقیقا یک ماه هست که از شرکتی که هفت سال کار می کردم به جای دیگری رفتم که البته از نظر مسیر خیلی برام خوب شده ولی به دلیل این تغییرات نتونستم بنویسم البته در وب لاگ .
بعد از گرفتن از پوشک آیلین که البته الان هم دست و پا شکسته با هاش درگیرم جدا کردن آیلین از شیر برام سخت ترین کار ممکن بود و این سختی به دلیل وابستگی خیلی زیاد آیلین به خوردن می می بود و بعد از چند ماه مطالعه در اینترنت و خوندن تجربه های مختلف در بیست و دو ماهگی آیلین عزیزم رو داغ دار می میش کردم با ماده ای به اسم صبر زرد که هم تلخ بود و هم بوی بدی داشت که در روز جمعه ٢٦/١١/٩٠ ساعت ٦ بعد از ظهر وقتی آیلین می می خورد خیلی بدش اومد و بالا آورد و بعد از اون هر بار که بهش می گفتم بیا می می بخور می گفت نه می می تلخ شده خراب شده .
شب اول خیلی سخت بود تا صبح چند بار بیدار شد ولی کاملا یادش بود که برای می می چه اتفاقی افتاده و این خیلی خوب بود من هم با قصه گفتن و شعر گفت سعی می کردم حواسش و پرت کنم تا خوابش ببره و در دو شب بعد یک بار نزدیک صبح بیدار شد و بعد از اون دیگه شب ها بیدار نشد ولی در روز بعضی وقتها حوس می کرد ولی سریع پشیمون می شد البته بهونه گیری های اون هم چنان ادامه داره و زود عصبانی می شه و قاطی می کنه البته فصل خیلی خوبی برای این کار هست چون هر روز یا مهمونی می ریم یا مهمون میاد و یه جورایی سرگرم می شه و کمتر فکرش پی می می میره